چاپلینیها



صدا _ دوربین _ خداحافظ

_ این بود آخرین پلان از سکانس طولانی زندگیم

زندگی که بزرگترین لذتش برایم

 تبسم پدری بود که به چشمهایم می نگریست و در پشت سرش  بی طاقتی طناب دار

    برای او

زندگی که بزرگترین گناهش

 کشیدن سیگار بعد از هم آغوشیی پر از خستگی و خالی از لذت بود 

و بزرگترین تعلیقش

 معمای به دنباله خود گشتنم .

آری

 زندگی با تمام گره ها و روایتهایش به پایان رسید

و من چقدر مسرور

_ چرا؟

_ آخر به من هیچ نداد که دوست بدارم و هیچ نکرد

 که دوستم بدارند 


آخرین جستجو ها